
سلام .....
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ، میون این برهوت ، ترس از خدا نبود .....!!!!!
مرد قوی هیکلی در چوب بری استخدام شد و
تصمیم گرفت خوب کار کند . روز اول ۱۸ درخت برید ،
رئیسش به او تبریک گفت و او را به ادامهء کار ،
تشویق کرد . روز بعد با انگیزهء بیشتری کار کرد ولی
۱۵ درخت برید . روز سوم بیشتر کار کرد ، اما
فقط ده درخت برید . با خود فکر کرد : " ضعیف شده " .
پیش رئیسش رفت و عذر خواست و
گفت : نمی دانم چرا هر چه بیشتر
تلاش می کنم ، درخت کمتری
میبرم ؟
رئیسش پرسید : آخرین بار کی
تبرت را تیز کردی ؟ او جواب داد : برای
این کار وقت نداشتم ، تمام مدت
مشغول بریدن بودم ..........
بیاییم فقط فکر بریدن نباشیم .....
نظرات شما عزیزان:
